لذت پرت کردن کتاب
چقدر شما خوشبخت هستید!
نمی دانم تا به حال لذت پرت کردن کتابی را که دوستش دارید چشیده اید؟ اینکه بعد از یک روز سخت کاری چند صفحه بخوانید و خوابتان بگیرد و کتاب را بیندازید زیر تخت و فردا شب بدون اینکه زحمتی به خودتان بدهید از همان جا برش دارید و دوباره چند صفحه ی دیگر
هیچ وقت مانیتور و کلمه هایی که روی صفحه ی وبلاگ یا سایت نشسته اند چنین شعفی را نمی توانند منتقل کنند. کی می توانید وبلاگتان را پرت کنید زیر تخت یا بالش؟ کی می توانید سایت ادبی معتبری را با خودتان توی آشپزخانه یا حتی دستشویی ببرید؟ کی می توانید پنجره را باز کنید و چند خط مورد علاقه تان را روی لپ تاپ یا کامپیوتر خانگی تان دوباره بخوانید و بعد مثل کبری تصمیم بگیرید که هیچ وقت خرابش نکنید؟ حتما قبل از اینکه قطره های باران روی مانیتور بنشیند مثل جن زده ها دم و دستگاه ادبیاتی تان را لابد جمع می کنید و بی خیال ادبیات و این چیزها می شوید
فکرش را بکنید همین طور آرام و بی مسئولیت گوشه ای لم داده اید. لیوانی چای گذاشته اید کنار دستتان. موبایل کوفتی تان را خفه کرده اید و فرو رفته اید توی کتابی که دوستش دارید و ذوق مرگ شده اید موقع خریدنش... باور کنید شما در این لحظه خوشبخت ترین آدم روی زمین هستید.
پس نگران سرعت اینترنت لعنتی نباشید. قلبتان هری پایین نیفتد وقتی دو روز دستتان از زمین و زمان کوتاه می شود و نمی فهمید اخبار ادبی جهان به کجا رسیده است؟ چه اشکالی دارد ندانید مثلا فلان نویسنده معروف سوئیسی روی عرشه ی همین کشتی بوده است که می رفته به سمت غزه؟ حالا دو روز دیرتر متوجه بشوید .زمین که به آسمان نمی آید. می آید؟
مهم این است که شما در همین لحظه خوشبخت ترین آدم روی زمین می توانید باشید. مطمئنم که اگر به همین لحظه چندبار فکر کنیم آنوقت تیراژ کتابهایمان تکانی می خورد. یعنی هر کتاب فقط می تواند دو سه هزار نفر را خوشبخت کند؟